15 روز شد! چه زود گذشت. یسری دوست پیدا کردم، جالبه، یسری مشکلات هست (ایموجی angry) ولی در کل دوست داشتنیه، بین سیستم های وبلاگ دهی، بلاگ بیان واقعا زیباست =) یعنی یه محیطی داده با آرامش بنویسی دیگه... خیلی دنبال این نیست که سایت بزنی و فلان و ملان و ... میگه بیا این ادیتور، کیبوردم که داری و بشین بنویس

ببخشید دارم چرت و پرت میگم :) روزمره نویسی ازین چیزا هم داره دیگه. امروز خیلی خوشحال بودم! دلیل خاصی نداشتا، این شکلیم که اگه ناراحت نباشم خوشحالم. laugh

ولی یهویی، همین نیم ساعت پیش یه انرژی منفی گرفتم و ناراحت شدم! نمیدونم چرا. ببخشید میخوام اینجا یسری چرت و پرت بنویسم (که احتمالش زیاده یروز همشونو پاره کنم، یعنی چیزه، پاکشون کنم) ولی قبلش تا یادم نرفته

صبح کلاس دکتر مخاب برگذار شد، بنده خدا خیلی دوست داره با دانشجوهاش تعامل برقرار کنه و اصلا با شرایط قرنطینه کنار نیومده :) ناراحتم براش، ایشالا درس که یکم جدی تر شه، میرم سوال بارونش میکنم cheeky(ایموجیای چرت، چرت، چرت، بیان صندوق انتقادات پیشنهادات داره؟)

خانوم دکتر کنترل غیب شده رفته تو زمین، کلاسشو نیومد و ریسپاندی به پیامام نداده، امیدوارم در صحت و سلامت باشه....
و همین! درسی تموم شد، کلی با دختر صحبت کردم =))) یهویی پیشنهاد داد بیا انگلیسی بچتیم! برای جفتمون پرثمره! جالب اینجاست بازم به اندازه قبل چتیدیم و زبان جلومونو نگرفت =) مشغول یه پروژه برای یکی از استاداست و سرش گرمه باهاش :) باشد که موفق باشه.

بازی کردم! یه سیو قدیمی ماینکرفت داشتم (Modded Minecraft, of course!) و از زیر خاک درش اوردم :دی بسی جذاب بود.

 

برای احترام به ... نمیدونم! برای احترام،   چرت و پرتامو میبرم ادامه مطلب