زیر ستاره های آسمون

می نویسم تا یادم بمونه

پرید

از ساعت 7 شب شروع شد! هی میخواستم بیام بنویسم، کار پیش اومد، کار پیش اومد، آرچ هنپید، کار پیش اومد، الآن که داره فردا میشه، یادم رفت :/ یه چیز خوبیم بودا ولی یادم رفت.... در مورد یه ویژگی/صفت یا یه برنامه ای بود، هعی پرید و رفت

 

پ.ن: خیلی اسپاتیفای رو، بخاطر ساخت هفتگی پلی لیست (Discover Weekly) دوسش دارم! خیلییی زیاد!

۰ نظر
پسر

یکشنبه!

امروز یکشنبست! بشدت دپرسم و حوصله کاری رو ندارم. دلیلش حدس میزنم بخاطر خستگی دیروزه، از صبح تا عصر بیرون و پرانرژی بودم! احتمالا دارم ریکاوری میکنم.

 

از معدود کارایی که کردم این بود که مامانو همراهی کردم برای یه کاری، یه فرصتی پیش اومد و از ابرای شهریوری عکس گرفتم.

یه لحظه به ذهنم رسید شبیه یه صورت خندانه! البته خنده بدجنس. و ازون لحظه به بعد نمیتونم جور دیگه ای ببینمش! قبلش خیلی خوشگل بود...

 

اینجور روزا رو دوست ندارم.............. این رفع خستگیا باید تو خواب انجام بشه، حیفه وقت بیداری آدمو میگیره. ببینم عصر میتونم برم پیاده روی، شاید آروم تر شم.

 

پ.ن: امروز در مورد یکی از دوستای نزدیکش باهام صحبت کرد، دوستش شرایط سختی داشت ولی موضوع صحبتش جالب بود!

۱ نظر
پسر

آماده شدن

انتخاب عنوان مطلب کار سختیه! یه وقتایی هست در مورد یک موضوعی میخوای صبحت کنی و اوکی! ولی منی که فقط قراره یچیزایی رو برای اینکه یادم بمونه بنویسم، چی بذارم آخه؟ انگاری هر روزم یه اپیزوده ( یا چندتا) و به اسم نیاز دارن! هه خدایا شکرت

 

امروز رفتم دانشگاه، یکسری کارای ثبت نام رو قطعی کنم و واحدامم اوکی شد! البته شاید تو حذف و اضافه تغییراتی بدم... نمیدونم راستش

بعدشم رفتم کتاب خونه و "شیب" از ست گادین رو امانت گرفتم. کتاب کوچیکیه و امیدوارم قبل شروع ترم تموم بشه :)

 

بعدشم برای یه کار ریز دیگه راهی مدرسه شدم و تو راه چند نفر بهم ملحق شدن و اونجا کلی بازی کردیم =) دوست دارم... یعنی مدرسمو! هروقت میرم  کلی حال خوب میگیرم! هرچند امروز که خالی بود ولی خب، جذابیتای خودشو داره (",")

 

 

پ.ن: امروز با دختر حرف نزدم! چند روزیه صحبت خاصی به ذهنم نمیرسه و یسری موضوع نگرانم میکنن!

۲ نظر
پسر

فصلی جدید در ثبت نوشته ها

سلام سلام

من از وقتی به یاد دارم، باید خاطراتمو ذخیره کنم! اونم خارج از سرم، چراکه ظاهرا توی سرم محلی برای اینکار تعبیه نکردن :)

خلاصه که از کاغذ و دفترچه و ویس و .... به اینجا پناه اوردم. وبلاگ نویسی، بسیار مقدس و قشنگه و امیدوارم آفتی برای این فضا نباشم. بهم گفتن اسامی واقعی استفاده نکن! برات مشکل ساز میشه. منم جز چشم چی می تونم بگم آخه؟ خلاصه که آره

بزن بریم!

پ.ن: خوشحالم خودش تاریخ میزنه =)))

۱ نظر
پسر