وقتی روزات جذاب باشه (جدید باشه) می‌تونی ازشون بگی بنویسی ولی وقتی شروع می:نه یکنواخت شدن etc مشق پروژه ویدیو، همورک کوییز ویدیو .... دیگه نوشتن آدم نمیاد! وقتی نمی‌نویسم و بعدا به این‌ها نگاه می‌کنم متوجه میشم که اتفاق جدیدی نیفتاده!
یکم تودارتر شدم، تلگرام کمتر سر می‌زنم، دلیلشم اینه که حوصلشو ندارم! آدمارو از نزدیک دوست دارم! تو مجازی نمیشه که چهره رو دید موقع حرف زدن! فایده‌ای نداره.
اینکه خونه باشی و کلی راه هر روز نری بیای جالبه ولی انصافا دانشگاه به حضوریشه! امروز اسکایپ داشتیم و استادمون یه ابزار جدید رونمایی کرد:
جالب بود، ولی فقط لحظاتی! باشد که زودتر تموم شه این بیماری..........
خیلی ازون چیزی که فکرشو میکردم سنگین تره!!!!!
صبح پاشدیم، ca خیلی نرمال، نیم ساعت در مورد کلاسش و درسش صحبت کرد و تامام. برسی تشریف نیوردن =) البته قراره حذفش کنم، خیلی فرقی نمیکنه. الک 2 اومد و 1 ساعت صحبت کرد، نصفش در مورد کارای طول سال و درسش بود و نیم ساعت مابقی رو یه دوره خیلییییییییی بیسیک در حد V=RI کرد و خدافظی کرد، تا رفتش، TA هاش یه مشق گنده انداختن رومون :| البته گفتن درسشو 2ش میده استاد. 90% انجام دادم و راضیم.
قسمت ترسناک ماجرا، کنترله! میدونستم با استاد ترسناکی سر و کار دارم ولی این یه لول دیگست، دیروز ایمیل داده بود که 1ش سر کلاس آنلاین حاضر باشین، امروز هم حدود 3.5 ساعت درس آپلود کرد!!!!
قصد جنگ داری بانو؟؟؟؟ xDDD سه و نیم ساعت ویدیو + کلاس آنلاین؟ میخوای بمیریم؟ میخوای اینجا بگم یه تکلیف ریز هم دادی؟؟؟
ولی خب مسیریه که باید رفت، ولی از قبلم خبر داشتم.
میمونه فقط سلطان! استاد مخاب1، فعلا سکوت کرده و ترسناکه! آرامش قبل طوفان.....
دیشب از شدت هیجان خوابم نبرد... یعنی یادمه ساعت 4:45 رو تو گوشیم دیدم. خستمه :)
پ.ن: ایموجیای اینجا خیلیییییی وحشتناکه! آخه چرا بیان؟
